اون موقع ها که مجرد بودم یه وقتا با آبجیم یه بازیگوشی هایی میکردیم البته بگما هیچوقت کسیو اذیت نمیکردیم یه چیزایی بین خودمون بود

این خاطره ی که تعریف میکنم یکی از همون روزاس

 یه روز صبح خواهرم گفت مریم پشو بریم دفترچه بیمه هامونو تمدید اعتبار بزنیم منم از خدا خواسته سریع حاضر شدم و دوتایی رفتیم فاصله  ی اون جا تا خونمون خیلی زیاد بود باید  حتما ماشین سوار میشدیم تو مسیر کلی گفتیمو  خندیدیم بالاخره رسیدیم   اونجا یه عالمه دفترچه هاشونو تحویل باجه داده بودن و منتظر بودن منو خواهرمم دفترچمونو دادیم و نشستیم تا اسممون رو صدا بزنن

هوا گرم بود و جمعیت زیاد حوصلمون سر رفته بود  خواهرم گفت بیا یه بازی کنیم تا زمان برامون زود بگذره  گفتم باشه عالیه چی بازی کنیم؟

گفت بیا از بین این افراد یکی من بگم یکی تو که هر کسی چجوری میمیره .

گفتم باشه یکی من میگفتم یکی اون

همینجوری گذشت و گذشت تا یه پسره از در اومد تو آبجیم گفت این چجوری میمیره من گفتم قشنگ از قیافش معلومه که دارش میزنن

بعد یهو خندمون گرفت اونقدر خندیدیم که دیگه اشک ارز چشمامون میومد تو اون محیط دلگیر که همه با  ناراحتی منتظر گرفتن دفترچشون بودن منو خواهرم چنان میخندیدم که انگار تواین دنیا هیچ مشکلی نداریم  یکدفعه دیدیم صدامون میزنن دفترچه رو گرفتیم و از میون اون همه آدم که هنوز منتظر بودن اسمشون رو صدا بزنن اومدیم بیرون

نمیدونم اون روزها چطوری بود خیلی میخندیدیم

یادش بخیر.



مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

لوله کاروگیت آموزشی برندینگ و بازاریابی اینترنتی دو فروند کنکوری دوربين مداربسته / تکنولوژي و اخبار دوربين مداربسته / نصب دوربين سبحآن Kari میرممد Jon روناس طرح